سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوچه

تقدیم به تمامی آنانی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمهایشان جرعه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گل های سرخ در معبد ارغوانی دلهایشان به یادگار مانده است.


بی تومهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم


همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم


شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم


شدم آن عاشق دیوانه که بودم


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید


باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید


یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


پر گشودیم ودرآن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستم


توهمه راز جهان ریخته در چشم سیاهت


من همه محو تماشای نگاهت


آسمان صاف وشب آرام


بخت خندان و زمان رام


خوشه ماه فرو ریخته در آب


شاخه ها دست برآورده به مهتاب


شب و صحرا وگل و سنگ


همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید تو به من گفتی: از این عشق حذرکن !


لحظه ای چند بر این آب نظر کن


آب،آینه عشق گذران است


تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است


باش فردا که دلت بار گران است


تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن


با تو گفتم:حذر از عشق ندانم


سفر از پیش تو هرگز نتوانم


روز اول که دل من به تمنای تو پر زد


چون کبوتر لب بام تو نشستم


تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم


باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم


تا به دام تو در افتم همه جا گشتم وگشتم


حذر از عشق ندانم


سفر از پیش تو هرگز نتوانم


اشکی از شاخه فرو ریخت


مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت


اشک در چشم تو لرزید


ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم


پای در دامن اندوه کشیدم


نگسستم نرمیدم


رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم


نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم


نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو اما من از آن کوچه گذشتم



برای تو نوشتم  

زهرای من