سلام
از عشق تو سهم من همواره همین بوده است
رسوایی و حیرانی حیرانی و رسوایی
تو آتش و من دودم دریا تو و من رودم
هرچند محال اما چیزی است تماشایی
چندی است که پیوندی است پیوند خوشایندی است
بین تو وآیینه آیینه و زیبا یی
من دستم و توبخشش تو هدیه و من خواهش
من زین سو وتو آن سو می آیم و می آیی
ملالی نیست جز دوری تو باقی بقای تو جانم فدای تو